شنبه ۶ دی ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۸

نگاهی به یک فیلم در حال اکران

«ملبورن»؛ تلاش برای بسط قصه‌ای کوتاه

پیمان معادی و نگار جواهریان در صحنه‌ای از فیلم سینمایی« ملبورن»

سینماپرس:مریم خسروی/ «ملبورن» اولین فیلم نیما جاویدی درامی جمع و جور و کاراکتر محور و از آن فیلم های اجتماعی آپارتمانی است با تولید آسان و کم دردسر که احتمالا بهترین گزینه برای کارگردانان جوان برای ورود به سینما محسوب می شوند.

«ملبورن» شروع گرم و خوبی دارد و تا جایی که به نقطه مرکزی قصه  وتراژدی مرگ نوزاد نرسیده هم خیلی خوب پیش می رود اما پس از آن و با گره گشایی ابتدایی و به انتها رسیدن ایده تک خطی و قصه کوتاه فیلم ،«ملبورن» هم در دقیقه بیست به نحوی تمام می شود و پس آن ما فقط شاهد یک سری سلسله اتفاقات بی منطق و کنش های باورنکردنی شخصیت های فیلم هستیم بدون آنکه برای هیچکدامشان دلیلی ارائه شود.

کارگردان قصد داشته فیلمنامه را پر چالش و با افت و خیز بنویسد و برای از ریتم نیفتادن فیلمی که کل صد دقیقه اش در یک لوکیشن ثابت رخ می دهد مرتب به دنبال ایجاد هیجانات از نوع کاذب و تراشیدن فراز و نشیب های روایی بوده به طوری که برای رسیدن به این مقصود مرتب کاراکترهای فیلم را وادار به انجام کارهایی غیرمعقول می کند.

منطق فیلم به شدت لنگ می زند اینکه امیر اینقدر در قبال اتفاق رخ داده منفعل و غیرهوشمندانه عمل می کند و به جای خبر کردن پلیس و گفتن واقعیت و اثبات بی گناهی اش مدام دروغ به هم می بافد و کارها را خراب تر می کند  ویا اینکه سارا از خودش هیچ اختیاری ندارد و تابع بی چون چرای کارهای عجیب و غیرمنطقی شوهرش است و او را در انجام سلسله کارهای غیر عقلانی همیاری می کند و بزرگترین واکنشش به این کارها گریه کردن یا قهراست موضوعی نیست که به راحتی بتوان از آن چشم پوشی کرد. در واقع سنگ بنای تمام اتفاقاتی که در فیلم شاهد آن هستیم و باید بنا به خواست کارگردان مشتاقانه و با هیجان دنبال شان کنیم حکایت همان سنگی است که دیوانه ای(امیر) بر چاه می اندازد و صد عاقل نمی توانند آن را خارج کنند!

قصه «ملبورن» توان بسط یافتن در زمان نزدیک به یکساعت و نیم فیلم را ندارد و داستان پس از مدتی کوتاه روی روالی تکراری میفتد. اما جاویدی هرچقدر در قصه نویسی و پیش بردن داستان به شکل اصولی در فیلمنامه ناموفق عمل کرده در چینش فرم خوش درخشیده و تسلط اش بر ابزار سینما را به رخ می کشد تا جایی که می توان اذعان کرد «ملبورن» علیرغم داشتن داستان بی کشش، به خصوص پس از گره گشایی های اولیه به هیچ وجه کسالت بار نیست. تسلط جاویدی بر تکنیک های سینمایی آنهم برای کارگردن جوانی که ساخت اولین فیلم سینمایی اش را تجربه کرده کاملا قابل قبول است. در فیلم  پلان تکراری دیده می شود و زوایای دوربین و میزانسن ها طوری چیده شده اند که انگار هر بار در خانه ای جدید حضور داریم.

یکی دیگر از عوامل نجات دهنده فیلم «ملبورن» بازی های خوب آن است .پیمان معادی در نقش امیر حتی کارهای غیرعقلانی و غیر منطقی این کاراکتر را طوری بازی می کند که مخاطب گاهی ناچار برایش دل می سوزاند و در پایان ماجرا حتی با او احساس همدردی می کند. نگار جواهریان هم هرچند در بخش های بروز هیجاناتی مانند عصبانیت و اندوه کمی اغراق شده عمل کرده اما در نهایت بازی گرم و یکدستی دارد.

«ملبورن» گذشته از قصه پف کرده و کنش های غیر واقعی کاراکترها و اصرار بی حد کارگردان بر روایت کل قصه در محیط بسته یک آپارتمان نسبتا کوچک (که به شدت به ضرر فیلم تمام شده) فیلم بدی نیست و دست کم بازی های خوب،تسلط کارگردان بر ابزار فنی سینما و پایان غیرقابل پیش بینی قصه آن ار از سقوط به ورطه فیلم بی خاصیت حفظ می کند.

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.